درس عشق و ایثار
  طبق برنامه و رسمی که در فرمانداری صدوق داشتیم و فرماندار عزیزمان نیز مرتب بر آن تاکید داشتند ، در طول هفته دیداری با خانواده معزز شهدا و جانبازان سرافراز جنگ تحمیلی داشتیم ، دیدارهایی که حال و هوای خاصی داشت و هر انسانی را دگرگون می کرد...
            به هر حال طبق این رسم نیکو، این بار دیداری داشتیم با یک جانباز سرافراز جنگ تحمیلی ،جانبازی که در جبه های حق علیه باطل این بار نه دستش را تقدیم به انقلاب کرد، نه پایش را...عضوی از بدنش را تقدیم انقلاب کرد که مقاومت، مردانگی و ایثار در آن موج می زند، عضوی که اگر چه به ظاهر ناخوشایند به نظر می رسد اما در پس آن چیزهایی نهفته است که شاید درک آن در توان هر کسی نباشد، آری این جانباز صورتش را تقدیم انقلاب کرد و او کسی نیست جز حسین خسروخاور؛ جانباز 70 درصد جنگ تحمیلی،اهل هفتهر ندوشن
پای صحبت این مرد بزرگوار که نشستیم ، از هر دری صحبت کردیم ، از شرایط سخت زندگی در اوایل جانبازی، از شرایط سخت حضور در جامعه، از تربیت و بزرگ کردن فرزندان، تا اکنون که آرام و متین در گذران زندگی است و به فکر آینده فرزندان...
حاج حسین با فرماندار معزز شهرستان صدوق درد دل می کرد، جالب این جا بود که از هیچ کس گلایه نداشت و در بین صحبت هایی که داشت برای همه مسئولین و خدمتگزاران به ایران و انقلاب دعا می کرد. حاج حسین همسرش را الگوی صبر و مقاومت می دانست و عنوان می کرد: خیلی شرمنده همسرم هستم...
 
 
آقای عبداللهی همسر و فرزندان این جانباز عزیز را همسر و فرزندان صبر و مقاومت و ایثار عنوان نمود و از آنها خواست تا ادامه دهنده راه پدر بزرگوار خود و الگویی موفق در راستای حفاظت از آرمان های والای انقلاب اسلامی باشند.
این دیدار دیداری بود بسیار آموزنده و جالب ، و شاید بتوانیم فقط اندکی از سختی ها ، رنج ها و زحماتی که برای رسیدن به ایران کنونی طی شده است را درک کنیم...ایرانم پاینده باشی و جاودان....
...ای جانباز! ای که خلوص در تو خلاصه می‏شود، عشق با تو تفسیر می‏گردد، حماسه با تو آغاز می‏شود، ایثار از وجود تو شکل می‏گیرد، ایمان از تو جاودانه می‏شود، زندگی از نخل پربار وجود تو جوانه می‏زند، و خون انقلاب در تن تو می‏جوشد، تو در حقیقت آموزگار و معلم انسانیت، شرافت، شجاعت و مردانگی هستی و چه زیبا خود این راه را پیموده‏ای...
ای جانباز! آینه صاف اندیشه‏ات، تصویر پاک تو را به ابدیت پیوند می‏زند. تو از مرز انسانیّت فراتر رفته‏ای، تو والاتر و بالاتر از انسانی. تو فراراه انسان، شعله‏ای افروختی که تا جهان باقی است، نور آن نیز باقی خواهد ماند. تو با جانبازی خود ،بقای دین و میهن را خواسته ای ...